، ماهیگیر و شكارگر بودند. جومون نام سفالهای عصر است.

در دوره یایوی (300 سال قبل از میلاد تا 250 میلادی) ، فرهنگ برنج در حدود 100 سال قبل از میلاد به ژاپن وارد شد. با معرفی کشاورزی ، طبقات اجتماعی شروع به تکامل کردند و بخش هایی از کشور تحت مالکیت زمین های قدرتمند شروع به اتحاد کردند. مسافران چینی در دوره سلسله هان و وی گزارش دادند كه ملكه ای به نام هایمیكو (یا پیمكو) در آن زمان بر ژاپن سلطنت می كرد. دوره یایوی وارد آهن و سایر ایده های مدرن از کره به ژاپن شد. باز هم ، سفالهای آن نام این دوره را گذاشتند.

با آغاز دوره Kofun (250 - 538) ، یک مرکز قدرت در دشت حاصلخیز Kinai توسعه یافته بود و تا حدود 400 میلادی این کشور به عنوان یاماتو ژاپن با مرکز سیاسی خود در و اطراف استان Yamato متحد شد (حدود بخشدار نارا امروز ). نام این دوره از مقبره های بزرگ (کوفون) که برای رهبران سیاسی آن دوره ساخته شده است آمده است. یاماتو ژاپن از کیوشو تا دشت کینایی امتداد داشت ، اما هنوز شامل کانتو ، توهوکو و هوکایدو نبود .

امپراتور حاکم Yamato به ژاپن بود و در یک سرمایه است که اغلب از یکی از شهرستان خود را به دیگری منتقل شد اقامت داشته است. با این حال ، قبیله سوگا به زودی قدرت سیاسی واقعی را به دست گرفت ، در نتیجه سیستمی حاصل شد که در آن بیشتر امپراطورها فقط به عنوان سمبل دولت عمل می کردند و آیین های شینتو را انجام می دادند.

در دوره Asuka (538-710) ، به دلیل روابط دوستانه با پادشاهی Kudara (یا Paikche) در شبه جزیره کره ، نفوذ از سرزمین اصلی به شدت افزایش یافت. بودایی در سال 538 یا 552 به ژاپن معرفی شد و توسط طبقه حاکم ارتقا یافت. گفته می شود که شاهزاده شوتوکو نقش ویژه ای در تبلیغ ایده های چینی ایفا کرده است. وی همچنین قانون اساسی هفده ماده را در مورد اصول اخلاقی و سیاسی نوشت. در آن زمان تئوری های کنفوسیسیسم و تائوئیسم و همچنین سیستم نوشتن چینی نیز به ژاپن معرفی شده بودند.

در سال 645 ، ناكاتومی هیچ كاماتاری دوران طایفه فوجیوارا را آغاز كرد كه تا ظهور طبقه نظامی ( سامورایی ) در قرن یازدهم دوام داشت . در همان سال ، اصلاحات تایکا تحقق یافت: پس از مدل چینی ، سیستم جدید دولتی و اداری تأسیس شد. تمام زمین ها توسط دولت خریداری شده و به طور مساوی بین کشاورزان در یک اصلاحات ارضی بزرگ توزیع شدند تا سیستم مالیاتی جدیدی را که از چین نیز به تصویب رسید ، معرفی کنند


املاک عمومی و دارایی سوم: 1789

ترکیب املاک پیشنهادی عمومی موضوعی بحث برانگیز در پاییز 1788 است. پارلمان پاریساستدلال می کند که این ترتیب باید به مناسبت قبلی باشد ، در سال 1614 ، که هر یک از املاک تعداد مساوی از معاونان و هر یک از سه گروه داشتند. دیدار و رای جداگانه 

این پیشنهاد نشان دهنده ادعای قاطع برای وضع موجود است ، زیرا دو املاک اول (روحانیت و اشراف) می توانند در هر شماره از املاک سوم (بقیه ملت) پیشی بگیرند. با این حال ، دارایی سوم دقیقاً بخشی از جامعه است که از حق امتیازاتی که دو نفر دیگر در آن زمان باستانیبرخوردار بودند ، با خشم و اندوه روبرو می شود
 









قدرتمندترین جزوه این کمپانی Qu'est-ce que le Tiers attat است؟ (املاک سوم چیست؟) ، توسط امانوئل جوزف سیسی. سخنان آغازین آن در ژانویه 1789 منتشر شد و وضوح را وضوح می گذارد: "املاک سوم چیست؟ همه چیز. تاکنون چه بوده است؟ هیچ چی.چه چیزی می خواهد باشد؟ چیزی 

دولت در برابر خواستهای پارلمان مقاومت می کند و انتخابات برای تقریباً 300 نماینده برای هر دو املاک اول و حدود 600 نماینده سوم اعلام می شود. در چندین مجامع استانی مدت هاست که عرف ثالث دارای نمایندگی مضاعف است ، بنابراین پیشنهاد به خودی خود تعجب آور نیست. 
 







این رأی دهندگان بخش بزرگی از شهروندان مرد بالای بیست و پنج سال را شامل می شود ، زیرا هر کسی که در ثبت نام امور مالیاتی شرکت می کند - به عنوان مالک حتی کوچکترین وصله زمین یا به عنوان یک کارگر صنعتی یا صنعتگر - مجاز به رای گیری است. 

بنابراین نمایندگان که برای مراسم افتتاحیه در ورسای در 4 مه 1789 تشکیل می شوند ، به طور موجهی به عنوان نماینده ملت درک می شوند. و اکثریت کشور ، با تشکیل دارایی سوم ، امید بالایی به آنها دارند. اما ابتدا نمایندگان املاک سوم نکته مهمی در مورد سیاسی دارند. 
 






سوگند دادگاه تنیس: 20 ژوئن 1789

در مراسم افتتاحیه ، پادشاه اعلام كرد كه املاك باید خود تصمیم بگیرند كه مانند گذشته یا در مجامع مشترک ، به طور جداگانه ملاقات كنند. اشراف و روحانیت به جدایی رأی می دهند. برای جلوگیری از از بین رفتن مزیت عددی آنها توسط این ترتیب ، نمایندگان املاک سوم درگیر یک تاکتیک مسدود کردن هستند. آنها مصمم هستند تا زمانی که روحانیت و اشراف به آنها ملحق نشوند ، هیچ اقدامی انجام ندهند. بن بست ، تا زمانی که در یک ژست دراماتیک شکسته شود ، رخ می دهد. 

در 17 ژوئن املاک سوم خود را به عنوان یک نهاد منتخب مستقل اعلام کرد. آنها برای خودشان یک نام طنین انداز ، مجلس ملی انتخاب می کنند. 
 









برای اقدامات خوب ، و دانستن چه چیزی در هر دولت حاکم است ، آنها مردم فرانسه را ترغیب می کنند که تا زمانی که مجلس آنها نشسته است ، پرداخت مالیات را ادامه دهند. 

پاسخ پادشاه این است که با حضور او جلسه ای در مورد هر سه املاک تشکیل شود. برای این رویداد بزرگترین سالن ، که در آن املاک سوم برگزار شده است ، نیاز به اصلاح دارد. کارگران به داخل کشور اعزام می شوند و معاونان با ورود به تاریخ 20 ژوئن ، درب را بر روی آنها بسته می کنند. آنها در یک تریبون بلند مرتب به یک زمین تنیس در مجاورت ، که فقط با یک رای ممتنع سوگند مشهور می دهند ، تعمیر می کنند تا مجلس خود را تا زمان ایجاد قانون اساسی جدید برای قلمرو حفظ کنند. این عمل سرپیچی بعداً به عنوان آغاز انقلاب فرانسه در نظر گرفته می شود. 
 







در جلسه مشترک ، در 23 ژوئن ، لوئیس شانزدهم به سه املاک دستور می دهد تا جلسات خود را به طور جداگانه در روز بعد ادامه دهند. اما هنگامی که معاونین املاک سوم از ترک سالن امتناع می ورزند (مگر اینکه "در نقطه ای از سرنیزه" باشد) ، شاه از زور منقبض می شود. 

نمایندگان در جای خود باقی می مانند. روز برنده می شود. لوئیس به روحانیت و اشراف دستور می دهد تا در تشکیل مجلسی که وظیفه مشخصی دارد ، با دارایی سوم بپیوندند - قانون اساسی کتبی را در اختیار فرانسه قرار دهد. مجمع ملی غیرمجاز به مجمع رسمی مؤسسان ملی تبدیل می شود. 
 






سقوط باستیل: 14 ژوئیه 1789

ماههای اخیر در پاریس ، در روند طولانی و پیچیده انتخاب نمایندگان محلی املاک سوم برای املاک عمومی ، زمان هیجان سیاسی بزرگ بوده است. اما این وقایع همزمان با محرومیت اقتصادی بوده و ناشی از برداشت بد در سال 1788 و زمستان شدید است. 

نتیجه این است که یک شهر ناآرام و ناپایدار با هیجان شدید تماشا می کند که این درام چند مایل دورتر از ورسای عمل کرد. خبر پیروزی املاک سوم به صورت عجیب و غریب دریافت می شود. اما به زودی شایعاتی دنبال می شود ، نه كاملاً دروغ ، كه شاه دوباره به مشاوران ارتجاعی متمایل است و وجود تهدید آمیز نیروهایی در نزدیکی پایتخت وجود دارد. 
 









نتیجه یک قیام است ، که در مراحل اولیه آن در 12 ژوئیه توسط سیاستمداران محلی تشویق شد اما به زودی کاملاً از دست آن خارج شد. به مدت دو روز که اوباش در خیابان ها سر و صدا می کند ، سر و صدا می کند و غارت می کند. هدفمندترین اهداف آنها تنها دو سایت در پاریس است که توسط نیروهای سلطنتی نگهداری می شوند. اولین پادگان Les Invalides ، جایی که در اوایل صبح 14 ژوئیه زرادخانه بزرگی از مشکین توقیف می شود. 

مهمتر از آنکه به عنوان یک سمبل ، کانون مرکزی دیگر برای خشم جمعیت باشد - باستیل ، که به عنوان یک قلعه سلطنتی در آن ساخته شده است. قرن چهاردهم به نظر می رسد دیوارهای ممنوع المثل نمادی از استبداد سلطنتی است. اما پایان ضعف ساختمان ، آن را تنها یک تهدید توخالی برای آزادی جلوه می دهد. 
 







فرمانده باستیل با دیدن وسعت و خلق و خوی جمعیت اطراف ساختمان خود در 14 ژوئیه ، در ازای رفتار ایمن با مردان خود تسلیم تسلیم می شود - هرچند چنین وعده ای در این شرایط تحقق دشوار است. چند نفر از پادگان ها در خیابان های همسایه کشته های شدید می می کنند. 

زندانیان فقط از هفت عدد باستیل رهایی یافتند که هیچ یک از آنها قربانی بی عدالتی سلطنتی نبودند. اما واقعیت drab نمی تواند یک نماد مفید را لکه دار کند. سقوط این قلعه باستانی به زودی در سرنگونی خود رژیم رفیع در حافظه عمومی قرار می گیرد. و این رویداد عواقب ماندگاری دارد. 
 







سرانجام نظم در پاریس توسط یک شهردار و کمون تازه منتخب (یا شورای شهر) با کمک یک شبه نظامی داوطلب بازسازی می شود. شبه نظامیان معروف به گارد ملی و تحت فرماندهیلافایت ، شبه نظامیان کوکاد سه گانه را می پوشند که بعداً پایه و اساس پرچم ملی فرانسه می شود. خود پادشاه شجاعانه بعداً در ماه ژوئیه به پاریس می آید تا کلیدهای شهر به آنها داده شود.او حتی تک رنگ را در کلاه خود قرار می دهد و از طریق شلوغی مشتاق به ورسای باز می گردد. 

نمونه پاریس به سرعت در شهرهای دیگر دنبال می شود. نهادهای اقتدار سلطنتی برچیده شده و توسط کمون های منتخب و نگهبانان مدنی جایگزین می شوند. سقوط باستیل ، به خودی خود یک اتفاق جزئی است ، بنابراین نقطه عطف بزرگی است. قرار است مقامات پادشاه جایگزین مردم شوند. 
 






اعلامیه حقوق: اوت 1789

مجلس مؤسسان در ورساییل با توجه به فوریت خبرهای مربوط به خشونت دهقانان و از بین بردن املاک در بسیاری از مناطق فرانسه ، فعالیت خود را با سرعت قابل تحسین انجام می دهند. 

این قیام ناگهانی و غیر منتظره روستایی نتیجه وحشت است که بسیاری از مناطق کشور را فرا گرفته است. هیجان خبرهای ورسای به دنبال شایعاتی مبنی بر اشراف مردم در حال توطئه برای سرکوب مجلس شورای ملی است و نیروهای خارجی نیز به آنجا فراخوانده شده اند. آنچه به عنوان ترس بزرگ شناخته می شود. 
 









یک احساس وحشت مشابه نمایندگان نجیب در ورسای را درگیر می کند ، که داوطلبانه با یکدیگر رقابت می کنند تا از امتیازات باستانی خود صرف نظر کنند. یک بحث کوتاه در تاریخ 4 اوت برای تصویب قطعنامه ای که باعث حذف همه آثار فئودالیسم می شود ، کافی است. قانون زیر 11 آگوست غیرقانونی بودن هر نوع سرقت ، پایان دادن به انحصارها و معافیت های مالیاتی ، گشودن حرفه ها به کلیه طبقات ، برابری در برابر قانون ، تأمین رایگان عدالت و لغو عناوین قابل پرداخت روحانیت (که متعاقباً موظف هستند سوگند روحانیت را به قانون اساسی بسپارند ). 

این اقدامات عملی ، در تاریخ 27 اوت ، با بیانیه اصولی که به دو دهه قبل اعلامیه استقلالآمریکا مدیون است ، دنبال می شوند . 
 







اعلامیه حقوق انسان و شهروند با بیان اینكه "همه مردان آزاد و دارای حقوق برابر هستند متولد می شوند" آغاز می شود. جفرسون در رابطه با آرمانگرایی هنگام تهیه سند آمریکایی ، حقوق اصلی بشر را "زندگی ، آزادی و پیگیری شادی" تعریف می کند. جانشینان فرانسوی او نیز اولین انتخاب را به آزادی تبدیل کردند. اما آنها با حق مالکیت خصوصی آن را دنبال می کنند. 

تمایز موضوع مهمی از انقلاب در حال توسعه فرانسه را نشان می دهد. این دستاورد ملک سوم است. اما آن املاک یک حوزه انتخابیه گسترده است و از بورژوازی ثروتمند گرفته تا صنعتگران و بازرگانان در شهرها و افراد کوچک در حومه شهرها شروع می شود. 
 







همه این کلاس ها ، با روحیه انقلابی ، ثروتمندانی را که قبلاً برای اشراف و کلیسا اختصاص یافته بود ، آرزو می کنند (حکم 2 نوامبر 1789 اعلام می کند که کلیه املاک کلیسا متعلق به ملت است و فروخته خواهد شد) برخی بهتر از دیگران برای به دست آوردن و نگه داشتن سهمی از این ثروت قرار دارند. دشمنی بین گروه های مختلف موضوعی مداوم در طول سالهای انقلاب و به دوران ناپلئونی است. در حقیقت ، تمام جنگ های طبقاتی متعاقب ، از جمله حتی سرمایه داری در مقابل کمونیسم ، می تواند به عنوان یک نبرد مداوم بین بال های رقیب املاک سوم تلقی شود. 

در همین حال ، گروهی از کارآفرینان کوچک اولین کسی هستند که عضلات خود را خم می کنند.زنان بازار پاریس با راهپیمایی به ورسای می روند تا دیدگاه های خود را به اصطلاح اجباری به خود شاه برسانند. 
 






تسخیر پادشاه: 6 اکتبر 1789

قصد فوری اوباش پاریس ، که چهارده مایل به سمت ورسای در تاریخ 5 اکتبر حرکت می کند ، اعتراض به قیمت نان است. آنها راه خود را به جلسه مجلس مجبور می کنند تا قیمت کمتری را مطالبه کنند و به آنها اجازه داده می شود که یک نماینده را به کاخ بفرستند تا شاه را ببینند. آنها سپس در طی یک شب بارانی در خارج اردو می کنند. 

صبح آنها از طریق یک درب غیرمجاز راه خود را به داخل کاخ می یابند. آنها به آپارتمان های ملکه می رسند و دو نگهبان را در راه غارت گرفتن از اتاق خواب ماری-آنتوانت کشته می کنند (او درست قبل از رسیدن آنها فرار می کند). 
 









جمعیت ، با پر کردن صحن کاخ ، تا زمانی که پادشاه در بالکن ظاهر نشود ، آرام نمی شود و قول می دهد آنها را به پاریس همراهی کند. ظهر روز 6 اکتبر او و خانواده اش ورسای را ترک می کنند و به آرامی به پایتخت سفر می کنند که محاصره شده و تنها پس از تاریکی وارد محوطه می شوند. او اقامت خود را در Tuileries می گیرد. مجلس شورای ملی به دنبال او ، خود را در مدرسه سواری مجاور تأسیس می کند. 

بنابراین ، پاریس ، با روحیه افراطی و پرهیجان ، هم در طی سه ماه از سقوط باستیل ، پادشاه و مجلس را به اسارت گرفت. انقلاب خانه خود را پیدا می کند و در مرحله جدیدی حرکت می کند.
 






کلوپ ها و شخصیت ها: از 1789

یکی از ویژگیهای قابل توجه انقلاب فرانسه بخشی است که توسط باشگاههای سیاسی بازی می شود. در فرانسه ، خانه روشنگری و روشنفکرترین ملل اروپایی ، پیش بینی می شود که موضوعات بزرگ سالهای پس از سال 1789 با شور و شوق بحث شود. 

جای تعجب آور تر از میزان قدرت سیاسی است که توسط این جوامع بحث برانگیز غیررسمی اعمال می شود - و تعداد شخصیت های برجسته انقلاب که از این محیط پرشور و غالبا خطرناک بیرون می آیند. 
 









مهمترین این باشگاه ها در پاریس اندکی پس از حرکت مجمع در پاییز سال 1789 تأسیس می شود. در یک صومعه ژاکوبین در خیابان Rue St Honoré برگزار می شود و به این ترتیب با نام باشگاه Jacobin شناخته می شود. (ژاکوبین یک نام فرانسوی برای دومینیکن است ، زیرا اولین صومعه آنها در پاریس در نزدیکی کلیسای سنت ژاک بود.) 

اصطلاح Jacobin سرانجام با رادیکال ترین سیاست ها به دلیل تسلط این باشگاه در زمان ترور 1793 ، هنگامی که آن اتفاق می افتد ، ارتباط می یابد. چهره های پیشرو Robespierre و Saint-Just هستند. اما در اوایل انقلاب ، باشگاه ژاکوبین طیف گسترده ای از عقاید را شامل می شود. و عضویت گسترده آن در سراسر فرانسه آن را به اتاق بحث و تبادل نظر ملت تبدیل می کند. 
 







اهداف این باشگاه ، در فوریه 1790 ، در مورد آنچه بعداً به ماهیت مستندات سفت و سخت آن تبدیل خواهد شد ، اشاره دارد. آنها "برای روشن کردن مردم و محافظت از آنها در برابر خطا" هستند. تعداد افرادی که در مورد ماهیت خطا استدلال می کنند به سرعت رشد می کند. در ژوئیه سال 1790 ، این باشگاه در پاریس 1200 عضو دارد و چهار شب در هفته تا ساعت 11 شب برگزار می شود. در بقیه کشور ، تا تابستان امسال ، 152 کلوب وابسته به ژاکوبین وجود دارد. این شبکه با اسناد سیاسی که بطور منظم از مرکز صادر می شود ، یک نیروی سیاسی قدرتمند را نشان می دهد. 

در همین دوره یک باشگاه قدرتمند دیگر در پاریس تشکیل می شود و یکی با اصول تهاجمی تر از ژاکوبین ها. 
 







این باشگاه از بندها ، تا مه 1790 وجود دارد ، همچنین نام خود را از صومعه جایی که برای اولین بار در آن ملاقات می کند - گرفته است - از فرانسیسکان ، که در فرانسه به عنوان بند ناف معروف است. عملکرد بیان شده آن "نادیده گرفتن دادگاه به سوءاستفاده از افکار عمومی از قدرتهای مختلف و کلیه موارد نقض حقوق بشر است". (در سال 1793 این باشگاه لیبرته را تبلیغ می کند ! Egalité! Fraternité! به عنوان شعار انقلاب ، وطن پرست ها را ترغیب می کند که این کلمات را با حروف بزرگ روی دیوارهای خانه های خود بکشند.) 

از جمله اعضای موسس این باشگاه Danton و Marat هستند. تا بهار سال 1791 توانایی آنها در دادگاه عمومی افکار عمومی ، حداقل در میان طبقات فقیر در پاریس ، هنگامی آشکار می شود که پادشاه و خانواده اش قصد دارند از این شهر برای عید پاک خارج شوند. 
 






Varennes and Champ de Mars: ژوئن - ژوئیه 1791

خانواده سلطنتی ، که سعی می کنند در واگن هایی برای گذراندن عید پاک در کاخ خود در خیابان ابر بگذرند ، از نظر جسمی مانع از ترک Tuileries توسط اعضای گارد ملی می شوند و از تظاهرات خیابانی پر سروصدا و با الهام از باشگاه Cordeliers حمایت می شوند. این واقعه باعث می شود عدم آزادی شاه به طرز دردناکی آشکار شود. این اقدام بثورات فرار را که تقریباً غیرقابل توصیف به مرگ او منجر می شود ، انجام می دهد. 

در شب 1791 ژوئن 20 لویی شانزدهم، ماری آنتوانت و دو فرزندش (یک شاهزاده خانم 12 ساله و این هلی کوپتر 6 ساله، به تاریخ به عنوان شناخته شده لویی هفدهم ) موفقیت در ترک تویلری در لباس مبدل با گذرنامه های جعلی . مربی آنها جاده را به سمت شرق می برد و به مرز آلمان می رود. 
 









ایده فرار از فرانسه و جذب نیروهای متحدین سلطنتی (شاید حتی امپراتور اتریش ، لئوپولد دوم ، که برادر ماری آنتوانت است) است که ممکن است به نوعی لویی را به پادشاهی خود بازگرداند.اما در طول راه خانواده شناخته می شود. نیروهای تحت تعقیب پیاده روی واگن در واگنس. این پرواز بیست و چهار ساعت به طول انجامیده است. 

پادشاه را دوباره به پاریس ، حتی آشکارا اسیر از گذشته بازگردانده است - و یکی در حال حاضر با اهداف احتمالاً خیالی. سرگروه ها در باشگاه کوردلرها شانس خود را می بینند. در 17 ژوئیه ، آنها برای حمایت از طوماری به شورای ملی ، تظاهرات گسترده ای را در شامپ د مریخ (فضای اصلی اصلی باز برای رویدادها و جشن های عمومی) ترتیب می دهند. 
 







دادخواست خواستار سوء استفاده و محاکمه پادشاه است. این گامی فراتر از آنچه هنوز به طور گسترده ای مطرح شده است ، است زیرا هدف اصلی انقلابی تاکنون ایجاد سلطنت مشروطه بوده است. صحنه ، مانند اغلب در چنین تظاهراتاتی ، از دست نمی رود. سنگ پرتاب می شود. گارد ملی با دور آتش پاسخ می دهد. برخی از تظاهرکنندگان کشته می شوند. دیگران در هراس ناشی از آن قرار گرفتند و در کل حدود پنجاه کشته شد. 

این رویداد به اندازه کافی چشمگیر است که می تواند جای خود را در تاریخ محبوب به عنوان "قتل عام شامپ د مریخ" بگیرد. این آغاز کوچک در یک اوج خشونت در طول دو سال آینده - در میدان جنگ علیه ارتش های خارجی ، و در خیابان های شهرهای فرانسه است. 
 






اعلام جنگ فرانسه: 20 آوریل 1792

لوئیس شانزدهم پس از بازگشت شرم آور وی از Varennes ، گزینه دیگری برای پذیرش قانون اساسی مفصل ، که پس از دو سال کار کمیته زحمتکش ، توسط اعضای مجمع مؤسسان ساخته شده است ، ندارد. این جایگزین خود را توسط یک مجمع جدید فراهم می کند ، که به عنوان مجلس قانون گذاری شناخته می شود. مجمع مؤسس شرط منکر را می افزاید که مجمع جدید باید کاملاً از اعضای جدید تشکیل شود. 

معاونان بی تجربه مجلس قانونگذاری برای اولین بار در تاریخ 1 اکتبر 1791 تشکیل جلسه می دهند. مؤسسه آنها کمتر از یک سال قبل از پایان ناگهانی وجود دارد. اما در این زمان اولین جناح های انقلابی کاملاً تعریف شده شروع به ظهور می کنند. 
 









مسئله اصلی بین آنها این است که آیا فرانسه باید در جنگ علیه ملل دیگر باشد تا بتواند در مرحله فعلی توسعه خود انقلاب را صادر کند یا باید بر هل دادن انقلاب در جهت افراطی تر در درون ملت تمرکز کند. 

حزب جنگ به عنوان Girondins شناخته می شود ، زیرا بسیاری از اعضای پیشرو آنها نمایندگان از Gironde هستند. پیوندهای خودشان با بورژوازی - بازرگانان و متخصصانی که از فرصتهای جدید تا کنون در تحولات سیاسی سود برده اند ، بوده و علاقه شخصی خود را در دوره ای از تحکیم و آرامش می بینند (که هدف مشترک جنگ تمایل دارد به نتیجه برسد. ملت) 
 







طرف مقابل جناح چپ جاکوبینز به ریاست روبسپیر است. آنها بیشتر با الهام از آرمانهای تغییر سیاسی و با حمایت از اقشار کم ثروت جامعه ، تصمیم می گیرند که بر پیشرفت انقلاب در خانه تمرکز کنند. 

حزب جنگ در شاه یک پیمان طبیعی دارد. او هنوز رئیس دولت است. فقط او می تواند جنگ اعلام کند و هر نتیجه ای روشن می تواند به نفع او باشد. اگر فرانسه برنده یک جنگ شود ، ممکن است اعتبار تا حدی به نظر برسد. اگر او از دست بدهد ، پیروز یقیناً ملتی سلطنتی است که آرزوی تشویق انقلاب نخواهد داشت. 
 







سایر کشورهای اروپایی از وقایع فرانسه نگران هستند. ارتشهای خارجی در آمادگی فراتر از راین وجود دارند. در میان آنها نیروهایی هستند که به سرپرستی مهاجران فرانسوی ، که قبلاً پرواز از فرانسه را به عنوان امن ترین روند اقدام داوری کرده اند. مهمترین قدرت مخالف اتریش است ، بنابراین اعلام جنگ - که Girondins لویی شانزدهم را ترغیب به اعلام در 20 آوریل 1792 کرد - خطاب به امپراتور اتریش است. 

این اقدام جنگ های انقلابی فرانسه را آغاز می کند و دوره ای بیش از بیست سال را افتتاح می کند که فرانسه در آن درگیری مسلحانه با همسایگان اروپایی است. 
 






دیوانگی تابستانی: 1792

ماه های تابستان سال 1792 ترکیبی از هیجان ، زنگ خطر و تشدید خشونت را به همراه دارد - بیشتر این کار توسط گروه های انقلابی رقیب که در پاریس در حال قدرت گرفتن هستند ، برگزار می شود. 

احساس هیجان فقط در پنج روز پس از اعلام جنگ فرانسه ، در نوشتن مارسیایزه مشهود است.در تاریخ 25 آوریل ، خبر جنگ به استراسبورگ می رسد. شهردار این شهر با سرگرم کردن برخی از افسران به دلیل عزیمت به جبهه ، از عدم وجود یک سرود ملی فرانسه ابراز تأسف می کند. یکی از افسران ، روژت دو لیز ، این چالش را می پذیرد. در آن شب ، او آیات آغاز شدهAllons ، enfants de la patrie! 
 









آهنگ او محبوبیت فوری را کسب می کند (آهنگ احتمالاً او نیز هست). در ابتدا به عنوان نبرد سرود ارتش راین شناخته می شود. در ماه ژوئن ، این گروه مورد علاقه گردان های گارد ملی در جنوب فرانسه ، به ویژه با یگان های مارسی قرار گرفته است. آنها وقتی در ماه ژوئیه در پاریس رژه می روند ، آن را شهوت آواز می خوانند ، و به همین ترتیب پاریسی ها به آن نام ماندگار خود را می دهند - مارسیلیزه. 

در تاریخ نگارش مارسیلاز ، 25 آوریل ، تاریخ یکی از همزمانی های سرسام آور خود را ارائه می دهد. در همان روز یک بزرگراه در اولین تظاهرات عمومی دستگاهی که برای مطابقت با اصول انقلابی - گیوتین - در یک میدان پاریس اجرا می شود ، اعدام می شود . 
 







مشروط مارسی در 30 ژوئیه به موقع وارد شهر پایتخت می شود تا در شیوع جدی خشونت سیاسی بعدی پاریس شرکت کند. حزب جنگ ، یعنی Girondins ، به دلیل واپس گیری زود هنگام فرانسه علیه اتریشی ها ، بخشی از نفوذ خود را از دست داده است . در همین حال ، جناح رادیکال انقلاب با نفوذ ماهرانه در کمیته های کمون پاریس ، پایگاه قدرت خود را گسترش داده است. یک صدای جدید برجسته جدید در امور کمون صدای دانتون است. 

نتیجه قابل پیش بینی یک روحیه فزاینده و هیجان انگیز ، ملتهب توسط کمیته شورش که توسط کمون ایجاد شده است ، حمله به اقامتگاه خانواده سلطنتی در Tuileries است. 
 







این حمله در تاریخ 10 اوت انجام می شود. خانواده سلطنتی برای امنیت به مجمع عقب نشینی می کنند ، در حالی که اوباش محافظان سوئیسی پادشاه (به دستور لوئی شانزدهم برای آتش سوزی خود دستور داده است) را قتل عام می کند و آپارتمان های سلطنتی را ربود. 

در یک اتاق در مجلس ، پادشاه و ملکه منتظر تحولات بعدی هستند. آنها بسیار فاجعه بار هستند.در همان روز ، حکومت شاه "به حالت تعلیق درآمده" است. در یازدهم ، تصویب می شود که مجمع به یک کنوانسیون تازه منتخب جایگزین می شود. به کمون رادیکال پاریس مسئولیت پیگیری افراد مقصر جنایات علیه دولت داده شده است. شهروندان تشویق می شوند که بیایند و گناهان را محکوم کنند. در تاریخ سیزدهم پادشاه به دست کمون تحویل داده می شود. 
 







پادشاه در معبد زندانی است. اما سرنوشت وی تا زمان انتخاب کنوانسیون جدید که قرار است در اوایل سپتامبر برگزار شود ، قطعی نشده است. در همین حال ، رویکرد انتخابات گام بعدی در تشدید بی امان پاریس در خونریزی را بر می انگیزد. 

این مناسب است به افراط گرایان ژاکوبینز ، که حمایت از او در بین مردم کمی بیش از حد اندک است ، برای برگزاری انتخابات در یک فضای ترس و محاسبه برای جلوگیری از مخالفت. کمیته کمون ، با حمایت قلم مسموم مارات ("برخیز و اجازه دهید خون خائنان جریان یابد ، این تنها راه نجات سرزمین پدری است") وقایع وحشیانه ای را که به قتل عام سپتامبر مشهور هستند ، ترتیب می دهد. 
 







در طی مدت چهار روز ، از تاریخ 2 سپتامبر ، اراذل و اوباش وارد زندان های پاریس می شوند و زندانیان را به سمت اجرای خلاصه می کشانند. بیشتر قربانیان کاهن و اشرافی هستند ، گرچه بسیاری از جنایتکاران متداول نیز می میرند. در حال حاضر حالت هشدار عمومی وجود دارد ، و ارتشهای خارجی اکنون در خاک فرانسه قرار دارند ، بنابراین برای کمون آسان است که استدلال کند که قربانیان توطئه گران خطرناک سلطنتی بودند. حدود 1400 در پاریس درگذشت.تلاش های بسیار موفقیت آمیز برای پخش این قتل عام در مراکز استان ها وجود ندارد. 

در طی چند روز آینده ، انتخاب کنندگان راه خود را برای عبور از اجساد اجساد به مراکز رای گیری انتخاب می کنند ، جایی که ژاکوبین ها بر روی رأی عمومی اصرار دارند. جناح چپ بهتر از آنچه انتظار می رفت در کنوانسیون نتیجه نشان داده شده است. 
 






کنوانسیون ملی: 1792-1793

نمایندگان پاریسی در کنوانسیون جدید عمدتاً جاکوبینز هستند (روبسپیر و دانتون به عنوان دو معاون اول این شهر انتخاب می شوند) ، اما بزرگترین حزب هنوز ژیروندین ها هستند. آنها در یک طرف مجمع می نشینند. در مقابل آنها ، ژاکوبین ها قرار دارند که روی یک سکوی بلند و معروف به کوه (نشسته کوه) نشسته اند (نام آنها را Montagnards یا کوهنوردان گذاشته است). 

به طور قیاس ، مرکز سالن به دشت معروف می شود. در اینجا اکثریت بزرگی از نمایندگان ، غیرمجاز اما بسیار مستعد از تاکتیک های تروریستی کوه هستند. 
 









در مورد سریع ترین تجارت قبل از مجلس - دفاع و دولت آینده ملت - همه توافق دارند. اخبار خوش آمدید در شماره اول کنوانسیون را با شروع مطمئن شروع می کند. نمایندگان در 21 سپتامبر جمع می شوند. روز گذشته ارتش انقلابی فرانسه اولین پیروزی قاطع خود را به دست آورد و نیروهای ترکیبی اتریش و پروس را در والمی متوقف کرد و در نتیجه خطر فوری را برای پاریس از بین برد. 

از طرف دیگر نمایندگان نسبت به خود اطمینان دارند. آنها در اولین روز مشاوره خود "به اتفاق آرا تصمیم می گیرند که حق امتیاز در فرانسه از بین برود". 
 







با این فرمان جمهوری فرانسه تأسیس می شود. در تقویم جدید جمهوریخواه (که طی چند ماه آینده ابداع شده است) ، روز بعد ، 22 سپتامبر ، روز اول واندیمیر (ماه برداشت انگور) سال اول دوره جدید می شود. آینده روشن به نظر می رسد. 

موضوع بعدی مقابله با کنوانسیون به آسانی حل نخواهد شد - چه کاری با پادشاه انجام دهید ، اکنون در جمهوری جدید به عنوان لوئیس کاپوت یا شهروند کاپوت از آن یاد می شود . بحث های زیادی درباره زمینه های حقوقی مبنی بر محاکمه وی وجود دارد. پرونده وی با کشف در 20 نوامبر در سینه آهنی در توئیلری ها ضعیف شده است ، اسناد ظاهراً دلالت بر وی در مکاتبات خیانت آمیز با دشمنان سلطنتی فرانسه. 
 







در 11 دسامبر ، لوییس به جرمی متهم شده است که شامل همدستی در "توطئه های علیه ملت" است. او تمام اتهامات را رد می کند ، اما فرصت کمی برای دفاع از خود دارد. در غیاب وی ، نمایندگان روزها درمورد گناه خود (که به سختی کسی جرات اعتراض ندارد) بحث می کنند ، بلکه در مورد مجازات مناسب هستند. سرانجام ، از میان 721 نماینده ، 361 رأی به مرگ بدون تأخیر یا همه پرسی - اکثریت فقط یک نفر. با توجه به نزدیکی این نتیجه ، درمورد تأخیر ، رأی گیری بیشتری صورت می گیرد. مجدداً اکثریت برای اقدام فوری وجود دارد. 

در 21 ژانویه 1793 ، لوئیس شانزدهم به صورت گیوتین ساخته شده است - جانشین چارلز اول در بحث مشروطه طولانی اروپا. 
 






جناح های خطرناک: 1793-1794

با مرحله ای که از مرگ پادشاه پاک شد ، فرانسه به یک نمونه روشن و افراطی از درگیری های سیاسی تبدیل می شود - فرایندی که اغلب به عنوان کشنده و در این مورد به معنای واقعی کلمه توصیف می شود. 

با انتظار گیوتین در Place de la Révolution (مکان امروزی Place de la Concorde) و با مفهوم ترور که قبلاً در قتل عام های سپتامبر سال 1792 معرفی شده بود ، شکست سیاسی در انقلابی پاریس دیگر مستلزم از بین رفتن صندلی یا آن نیست. حقوق. این بدان معناست که یک تومور که در خیابانها به حرکت در آمده و یک پایان عمومی است.مخاطرات بالا هستند. 
 









اولین مسابقه بین تنها دو حزب مشخص در کنوانسیون ، ژیروندین ها و ژاکوبین ها است. آنها حمایت خود را به ترتیب از کشور و پاریس جلب می کنند ، که به Jacobins یک مزیت محلی می دهد. این امر به عنوان اثر بی رحمانه مورد استفاده قرار می گیرد ، هنگامی که ژاکوبینز و کمون پاریس نگهبانان ملی و تعداد زیادی از شهروندان مسلح را متقاعد می کنند که کنوانسیون را در 2 ژوئن 1793 محاصره کنند. معاونان تا زمانی که تصویب نامه ای برای دستگیری بیست و نه رهبر صادر نکنند ، از عزیمت جلوگیری می کنند. جیروندین ها 

در این صورت به ژیروندین ها اجازه داده می شود تا آزادی خود را برای برخی از ماه ها ، در حالی که بحث در مورد نحوه برخورد با آنها انجام می شود. این بحث اختلاف فاجعه بار بعدی را در میان نمایندگان پیشرو در معرض دید قرار می دهد. 
 







دانتون که از طریق تسلط خود بر کمیته امنیت عمومی کنوانسیون قدرت قابل توجهی را به دست می آورد ، تنها به دستیابی به یک دولت قوی تر از آنچه که Girondins قادر به تأمین آن بودند علاقه دارد. او انقلاب را اکنون امن می داند و نیازی به قربانی شدن بیشتر ندارد. او و متحدانش ، به عنوان گروهی متمایز از ژاکوبین ها فعالیت می کنند ، به عنوان تجلیل شناخته می شوند. 

در عوض ، ژاکوبین ها ، به رهبری روبسپیر ، مصمم هستند نسخه اصلی انقلاب خود را با از بین بردن همه مخالفان تضمین کنند. آنها جیروندین ها را در دیدنی های خود دارند. پرونده آنها زمانی تقویت می شود که شارلوت کوردی ، انتقام جیروندین ها ، مارات را ، مسموم ترین صدای چپ رادیکال ترور کند. 
 







مرات ، یک همکار غیرممکن ، به یک شهید مفید تبدیل می شود. مرگ وی ، در 13 ژوئیه 1793 ، توجیه اقدامات سخت علیه Girondins پیشرو را آسان می کند. در اکتبر 1793 بیش از سی مورد از آنها به صورت گیوتینه طراحی شده اند. 

در این زمان Robespierre کاملاً کنترل کمیته امنیت عمومی را دارد ، که به عنوان یک مدیر اجرایی بی رحمانه کارآمد کنوانسیون تبدیل شده است. کمیته به تدریج تمام قدرتهای متمرکز و غیرقابل تصور یک پلیس پلیس را بدست می آورد و از آنها با ظلم خودسرانه ای که به ترور معروف شده است ، استفاده می کند. 
 






ترور و ترمیدور: 1793-1794

در زمستان 1793 تعداد قربانیان گیوتین در شهرهای فرانسه به طرز چشمگیری افزایش می یابد. تعداد اکتبر (از جمله رهبران Girondin) 180 است و در ماه نوامبر 500 ، در دسامبر 3380 و در ژانویه 3500. این آمار و ارقام ملی است که تعداد آنها در پاریس نسبتاً کم تعجب آور است - 59 ، 61 ، 66 و 61 برای ماههای مشخص. 

در طول اوج ترور ، دنتون به استدلال خود علیه این شدت ادامه می دهد. استدلال او به ناچار انتقاد از روبسپیر و نزدیکترین متحد وی ، سنت-عادل است. در پایان ماه مارس کمیته خطر دستور دستگیری دنتون و جناح وی را می گیرد. 
 









این یک حرکت خطرناک است زیرا دنتون یکی از قدرتمندترین معترضان انقلاب است و او تقریباً کنوانسیون را در پیش گرفته است. اما Robespierre و Saint-Just روز با برخی از شواهد ساختگی همراه هستند. در ماه آوریل ، دانتونیست ها به گیوتین می روند. 

قدرت Robespierre در حال حاضر مطلق است ، یا به نظر می رسد ، اما در طی دو ماه این درک بسیار خنثیسازی او را اثبات می کند. او به نظر می رسد از راه دور. او بندرت در کنوانسیون شرکت می کند. در مورد دیکتاتوری شکنجه وجود دارد. در ماه ژوئیه (یا تریدورهمانطور که اکنون مشخص است) اکثریت کنوانسیون به طور ناگهانی علیه وی رو به رو شدند و دستور دستگیری وی را به همراه سنت عادل و سایر متحدان نزدیک خود صادر کردند. 
 







در اواخر ژوئیه سال 1794 ، تومورها جناح Robespierre را به گیوتین منتقل می کنند ، تعداد 105 مورد از آنها طی سه روز. با عزیمت آنها ، سرانجام شهود خون قضایی ترور از بین می رود ، اگرچه در ماه های آینده جکوبینز در انتقام از حوادث 1492-4 در بسیاری از نقاط کشور قتل عام می شود. 

از نظر سیاسی وقایع تریدور منجر به بازگشت قدرت از کمیته امنیت عمومی به کنوانسیون کامل می شود. میانه روها (یا تریدیدورها ، از آنجا که از پیروزی خود در تقابل این ماه مشخص می شوند) اکنون مشکلات روزمره اقتصادی روزمره اقتصاد و جنگ را دارند که باید با آنها کنار بیایند. 
 






نان و جنگ داخلی: to1794

وقتی روبسپیر در خیابان به راه مرگش منتقل می شود ، او با فریادهایی از حداکثر حداکثرجمعیت مورد هیجان قرار می گیرد! (پایین با حداکثر) این واکنش نشان می دهد که برای همه درگیری های ماه های اخیر ، واقعیت های روزمره زندگی مهمترین عامل سیاست است. حداکثریک قیمت ثابت که ژاکوبن در نان و برخی دیگر از کالاهای اساسی در تلاش برای حل کمبود شدید در شهرستانها قرار داده است. مانند بسیاری از اقدامات متمرکز ، این مسئله قادر به حل مشکل نیست و فقط مقصرانه روی شانه های دولت می رود و سرزنش کمبود زیربنایی را بر عهده دارد. 


 









اقتصاد ملی همچنین کلیساها را هر چه عمیق تر بحران می کند. از سال 1789 مجمع برای رونق بخشیدن به اقتصاد و فعال كردن شهروندان به خرید املاك كلیسا كه در آن سال توسط دولت تخصیص یافته بود ، ارز كاغذ ( واگذاری ) صادر كرد . برای مقابله با هزینه های افزایش و، از سال 1792، هزینه های جنگ، دولت بیشتر و بیشتر چاپ assignats . نتیجه اجتناب ناپذیر تورم سریع است. در ژانویه 1793 ، این تخصیص 60٪ از ارزش چهره خود را دارد.تا ماه ژوئیه دوباره نصف شده است. 

در همین حال ، تصرف املاک کلیسا مشکلات عظیمی را در پی داشته است. 
 







قانون اساسی مدنی روحانیت ، که در ژوئیه سال 1790 توسط مجمع تصویب شد ، کلیسای فرانسه را به یک بخش از دولت فرانسه تبدیل می کند و به کاهنان نیاز دارد که سوگند مناسب دهند. این خیلی از افراد خصوصاً بعد از اینکه پاپ پیوس VI این توافق را در مارس 1791 محکوم کرد ، عمیقاً توهین می کند. کاهنان که از سوگند خوردن امتناع می ورزند ، خود را بدون حقوق می یابند. اما غالباً ، در ولسوالی های کشور ، از قشرهای وفادار شور و نشاط حمایت می کنند که از جانب آنها سردرگم و ناراحت می شوند. 

به طور مشابه ، برنامه عظیم سربازان ، که توسط جنگهای خارجی لازم است ، باعث نارضایتی بسیاری در بسیاری از مناطق می شود - همانطور که استبداد متمرکز ژاکوبین حاکم است . 
 







نتیجه این نارضایتی های مختلف ، جیب های شورش مسلحانه در طول سال 1793 است که منافع سلطنت طلبانه مشتاقانه برای ایجاد ناآرامی در هر کجا که اتفاق می افتد ، است. شهرهای مهم لیونز و مارسی در تابستان و اوایل پاییز همان سال درگیر شورشیان هستند و برای بازگرداندن آنها به محاصره نیازمند محاصره هستند. 

حتی جدی تر یک جنگ داخلی در مقیاس بزرگ است که در واندی (منطقه اقیانوس اطلس بین لیر و ژیروند) شروع می شود. در این منطقه فقیر روستایی است پشتیبانی دهقانان برای وجودغیر juring کشیش و خشم زیادی را در گسترده به خدمت سربازی اجباری اعمال شده در 1793. علاوه بر این در ساحل اقیانوس اطلس در معرض این منطقه به مهاجر نفوذ از انگلستان. 
 







در مارس 1793 ناآرامی ها در وندیه به یک شورش تمام عیار منفجر شد. یک ارتش دهقانی ، حدود 30،000 نیرومند و از حمایت از اشرافی محلی برخوردار است ، قبل از عبور از Loire به قصد راهپیمایی در پاریس ، چندین شهر را اسیر کرد. نیروهای دولتی سرانجام شورشیان را در سلسله برخوردهای خونین به پایان سال شکست و متلاشی می کنند. 

ناآرامی های بیشتر در منطقه در ژوئیه سال 1795 آغاز شد که یک ارتش مهاجران فرانسویاز کشتی های انگلیس در خلیج Quiberon فرود آمد. به همین مناسبت ، یک سال پس از سقوط Robespierre و جناح او ، شورشیان به سرعت توسط یک ارتش دولتی شکست می خورند - یک موفقیت نادر برای کنوانسیون در پاریس در حالی که برای حفظ نظم تلاش می کند.
 






کنوانسیون پس از روبسپیر: 1794-1795

احساس اولیه سرخوشی در پایان ترور ، در ژوئیه 1794 ، به سرعت با ادامه مشکلات اساسی انقلاب دنبال می شود. حداکثر است در یدلایمخیرات 1794 دسامبر را لغو کرد، که منجر به کمبود حتی شدیدتر از مواد غذایی است. تورم به سرعت ادامه می یابد. تا ماه ژوئیه سال 1795 ، تخصیص ارزش کمتر از 5 درصد از ارزش اسمی آن است. 

در جبهه سیاسی ، انتقام جویی های خشونت آمیز در سراسر کشور علیه جاکوبین های افراطی باعث تشویق سلطنت طلبان و افزایش خطرات کودتا می شود. نگرانی اصلی میانه‌روها یاترمیدورانیان ، اکنون که کنوانسیون را کنترل می کند ، متعادل کردن جناحها و جلوگیری از کاهش ارزش شدید است. 
 









محور اصلی سیاست آنها تدوین قانون اساسی جدید است که از مزایای درک شده انقلاب (تضمین آزادیهای خاص فردی) ، و اطمینان به صاحبان جدید اراضی کلیسا و مهاجر اطمینان می دهد که تصدیق منافع آنها امن است) و در عین حال از جامعه در برابر فشارهای ناخوشایند پوپولیستی دو سال گذشته محافظت می کند ( مثلاً باشگاه های سیاسی ممنوع هستند). 

قانون اساسی حاصل از سال سوم (به عنوان مثال 1794-5) یک مدیر اجرایی از پنج مدیر راپیشنهاد می کند - به طور مستقیم انتخاب نشده ، بلکه توسط اعضای دو مجلس قانونگذاری منتخب انتخاب شده است. 
 







قانون اساسی جدید گامی روشن از آستانه دمکراسی کامل است. این حق رای جهانی را جایگزین حق الزحمه پرداخت مالیات برای انتخاب کنندگان و آستانه دارایی برای نامزدها می کند. این ، همراه با اعلام اینکه دو سوم کرسی های مجلس جدید برای اعضای کنوانسیون موجود محفوظ است ، باعث برانگیختگی زیادی در محافل سیاسی در ولسوالی های پاریس می شود. مأمورین سلطنتی برای خلق شورشی مسلحانه علیه کنوانسیون ، از حالت ناآرامی استفاده می کنند. 

نتیجه ، در Vendémiaire سال چهارم (اکتبر 1795) آخرین قیام مردمی انقلاب است.این یک افسر توپخانه جوان - ناپلئون - را به معرض نمایش می گذارد. 
 








Read more:http://www.historyworld.net/wrldhis/PlainTextHistories.asp?groupid=1043&HistoryID=ab03&gtrack=pthc#ixzz6KBh8wKMI 

وان سبوس ایتالیایی: 1499-1512 

در طول سه دهه اول قرن شانزدهم ، ایتالیا صحنه جنگ تقریباً بی وقفه بین مدعیان محلی (بخصوص ونیز و پاپی) و مدعیان خارجی (فرانسه و اسپانیا) است ، با مداخلات گاه و بیگاه از شمال آلپ توسط هابسبورگ و ارتش توسط کانتونهای سوئیس 

ماجراهای ایتالیایی پادشاه فرانسوی چارلز هشتم توسط لوئیز XII پسر عموی و جانشین وی ادامه دارد. لویی به ادعای دیرینه فرانسوی ها در ناپل ، لوئیس با نزول مادربزرگ ویسکونتی ،تقاضای جدیدی می کند - او معتقد است که او دوک میلان است. 











ارتشهای فرانسه میلان را برای لوئیس XII در سال 1499 به دست می گیرند ، و فرانسوی ها بخشی از پادشاهی ناپل را در سال 1501 به تصرف خود در می آورند. اسپانیایی ها به زودی کنترل کامل ناپل را به دست می آورند (تا سال 1504) ، اما حضور فرانسوی ها در میلان باعث ایجاد پاپ جدید جاه طلبانه می شود. جولیوس دوم ، برای مداخله در امور ناپایدار شمال ایتالیا. او با شمال راهپیمایی می کند و در 1506 بولونیا را اسیر می کند. 

جولیوس معتقد است ونیز و فرانسویها دو تهدید اصلی برای ایالات پاپ مرکز ایتالیا هستند. او با مهارت دیپلماتیک بی رحمانه ، دو مسیر مختلف بازیکنان اصلی را ترتیب می دهد تا به نوبه خود با هر یک از دشمنان خود مقابله کند. 









پاپ برای اولین بار لیگ کامبرایی را تشکیل می دهد ، در سال 1508 ، که در آن او فرانسه ، اسپانیا و هابسبورگ های اتریشی را ترغیب می کند که به وی در مقابل ونیز بپیوندند. ونیزی ها در سال 1509 در آگادادلو شکست می خورند ، پس از آن جولیوس و هابسبورگ ها بخش اعظمی از سرزمین اصلی ونیز را مناسب می کنند. 

با این نتیجه ، پاپ به هدف دوم خود می رود. او لیگ مقدس 1511 را سازماندهی می کند. دوباره یک دشمن واحد وجود دارد ، اما این بار فرانسه است. ونیز ، که به تازگی فروتنیده است ، با اسپانیا و هابسبورگها در سمت پاپ ثبت نام می کند. و از سوئیسی ها که اکنون نیرومندترین مبارزان اروپا محسوب می شوند ، پشتیبانی مفیدی وجود دارد. حتی هنری هشتم انگلیس ، از فاصله دور به هم می پیوندد. 









در سال 1512 ، ارتش مشترک پاپ ، نیروهای اسپانیایی و ونیزی ، فرانسوی ها را در نبردی در نزدیکی راونا تضعیف می کنند ، پس از آن سوئیسی ها قادر به عبور از لومباردی و مهاجمان از میلان هستند. 

در این مرحله ونیز و فرانسه بازندگان آشکار هستند. اما این فقط یک دور بوده است. در دوره بعدی ، این مسابقه به طور واضح تری درگیری بین اسپانیا و فرانسه - و به ویژه یک رقابت شخصی بین دو پادشاه جوان - رقم می خورد. فرانسیس تاج و تخت فرانسه را در سال 1515 به ارث برد. چارلز ، هابسبورگ ، در سال بعد با مرگ فردیناند دوم ، پادشاه اسپانیا شد. 









Francis I و Marignano: 1515-1515 

حال و هوای جدیدی از جوانی و اشتیاق با الحاق در سال 1515 فرانسیس اول 20 ساله مرکز فرانسه وارد می شود و مرکز گروهی جوان با شکوه از درباریان است ، وی پسر عموی پادشاه قبلی ، لوئیس XII است و با وی ازدواج کرده است. دختر لویی 

با روحیه ای از ماجراجویی ، فرانسیس مسئولیت دردناک و گران قیمت پدر و مادرش را در شمال ایتالیا به عهده می گیرد. در تابستان 1515 او به جنوب می رود تا میلان را از نیروهایلیگ مقدس بازیابی کند . در یک نبرد دو روزه در مارینگانو در ماه سپتامبر ، فرانسوی ها صفوف پیاده نظام سوئیسی - مزدوران را شکست می دهند و در راه پاپ می جنگند ، که پیک ها و تفرقه های آنها قبلاً شکست ناپذیر به نظر می رسید. 











توپخانه فرانسوی نقش خود را در پیروزی در مارینگانو بازی می کند ، اما سواره نظام فرانسه نیز تردید - با شاه جوان برجسته شخصیت - کاهش می دهد. با روحیه ای از جوانمردی قرون وسطایی ، فرانسیس توسط یک جنگجو معروف فرانسوی ، پیر دو بیارد ، پیروز شجاع در بسیاری از برخوردهای گذشته شناخته می شود و در طول زندگی خود به عنوان chevalier sans peur et sans refoche ("شوالیه بدون ترس یا" شناخته می شود). توبه '). 

تسخیر سریع میلان ، در سال اول سلطنت وی ، فرانسیس را تبدیل به پر زرق و برق ترین پادشاه اروپا می کند. لئو ایکس ، پاپ مدیچی که بودجه مزدوران سوئیس را تأمین مالی می کرد ، پیروز مارینگانو را به سبک اسراف در دادگاه پاپی خود در بولونیا سرگرم می کند. 









فرانسیس با دوست داشتن آنچه از رنسانس ایتالیا می بیند (پاپ توسط رافائل مدونا را به او پیشنهاد می دهد) ، تصمیم می گیرد از این شکوه و جلالها لذت ببرد. او هنرمندان ایتالیایی را به فرانسه دعوت می کند ، از جمله حتی لئوناردو داوینچی پیر. تا بهار سال 1517 ، همه کاره ترین نبوغ ایتالیا به Amboise نقل مکان کرد ، جایی که اخیراً یک قلعه صخره ای به عنوان اقامتگاه سلطنتی اقتباس شده است. 

لئوناردو دو سال آخر عمر خود را با عنوان 'اولین نقاش و مهندس و معمار' پادشاه فرانسه می گذراند. اما در سال درگذشت لئوناردو ، 1519 ، وضعیتی که اکنون فرانسیس به عنوان پادشاه برتر اروپا از آن برخوردار بوده است ، یک چالش جدی وجود دارد. چارلز ، رئیس حتی جوان تر سلسله هابسبورگ ، به عنوان رقیب ظاهر می شود. 









چارلز در مقابل فرانسیس: 1519 

چارلز در سال 1516 به تخت سلطنت اسپانیا و در سال 1519 - در درگذشت پدربزرگشماکسیمیلیان اول - به تمام سرزمین های هابسبورگ از جمله بورگوندی موفق شد . نتیجه این که او قسمت اعظم زمین را در جنوب و شمال فرانسه نزدیک حاکم می کند. این شانس وجود دارد که چارلز (اکنون نوزده ساله شود) نیز به عنوان پادشاه آلمان و امپراتور روم مقدس - به عنوان پادشاه آلمان انتخاب شود - دفتری که از سال 1438 توسط هابسبورگ ها برگزار شد. 

اگر این اتفاق بیفتد ، شمال ایتالیا و آلمان نیز مدیون این حاکم جوان قدرتمند خواهند بود. پادشاه فرانسه ، فرانسیس ، با نگرانی از محاصره فرانسه ، با نگرانی از محاصره شدن در انتخابات امپراتوری تصمیم گرفت . 











شاید فرصتی اندک برای انتخاب یک پادشاه فرانسوی برای حاکمیت امپراتوری وجود داشته باشد که در اصل شامل فرانسه بود اما قرن هاست که این کار را نکرده است. اما چارلز خطری ندارد.او انتخابات را با پخش مبلغ هنگفت رشوه (وام گرفتن پول از فوگرها ، به سود بزرگ آنها و ناراحتی های ماندگار وی) به انتخابات می چسباند . وی در ژوئن 1519 انتخاب می شود و در سال 1520 به عنوان پادشاه آلمان در آخن تاج گذاری می شود. 

این نخستین برخورد در رقابت بین چارلز و فرانسیس است که به تسلط بر سیاست اروپای غربی می انجامد. این شامل یک اندازه بزرگ از خصومت شخصی است. 









چارلز در مقابل فرانسیس: 1520-1529 

فرانسیس ، پس از انتخاب چارلز به عنوان امپراتور ، برای ایجاد جنگ با رقیب خود تلاش می کند ، ابتدا تلاش کند تا متحد مهمی را در جبهه غربی خود تأمین کند - هنری هشتم انگلیس ، سومین دوره در این سه‌گانه از حاکمان جوان استبدادی که در طی چند سال از یکدیگر متولد شده اند. اگر فرانسیس با خیال راحت به راهپیمایی علیه چارلز بپردازد ، در غیاب او نمی تواند به خطر بیفتد که هنری ادعای باستانی خانواده خود را به تخت سلطنت فرانسه فشار آورد ، یا حتی قلمرو آخرین مالکیت فرانسوی باقی مانده انگلستان ، رنگ پریده کاله را گسترش دهد . بنابراین ، فرانسیس در سال 1520 هنری را به جلسه ای پرشور و جذاب که به عنوان فیلد پارچه طلا معروف است دعوت می کند . 











مشروعیت میدان پارچه از طلا نتوانسته است یک اتحاد انگلیسی را تحویل دهد (هنری بلافاصله به سمت ملاقات کمتر پراکنده اما بارورتر با چارلز پنجم در کنت حرکت می کند ، جایی که هرکدام موافقت می کنند حداقل دو سال با فرانسیس هیچ پیمانی برقرار نکنند).در سال 1521 ، فرانسیس علیه سرزمین اسپانیا در پیرنه حرکت می کند و سالهای آغاز جنگ متناوب را آغاز می کند. در سال 1522 ارتش امپراتوری فرانسوی ها را از میلان بیرون می آورد. سه سال بعد ، فرانسیس با هدف پیامدهای فاجعه بار ، وارد ایتالیا شد تا قلمرو خود را پس بگیرد. در سال 1525 فرانسوی ها به شدت در پاویا شکست خورده اند و خود فرانسیس زندانی می شود. به زودی او در یک قلعه در مادرید قرار دارد و تحت فشار با مذاکره با چارلز مذاکره می کند. 









پس از شش ماه ، فرانسیس با رها کردن ادعاهای خود در مورد فلاندر ، آرتویز و تورنای در هلند ، به میلان ، جنوا و ناپل در ایتالیا و به مکتب بورگوندی ، آزادی خود را از مادرید تضمین می کند. اما او قصد چندانی برای حفظ حرف خود ندارد. در طی دو ماه از بازگشت به فرانسه ، در سال 1526 ، او پیمان ، لیگ كونیاك را به وجود آورد و خود را با ونیز و پاپ جدید ، كلمنت هفتم متحد كرد. 

این بار این پاپ است که به زودی خود را زندانی می یابد. یک ارتش امپریالیستی که در ایتالیا کارزار داشت و حاوی تعداد زیادی مزدور آلمانی بدون پرداخت هزینه بود ، در سال 1527 در شهر مقدس روم راهپیمایی کرد. 









روم با خشونت های متعارف در چنین مواقعی ، اخراج ، غارت و ویران می شود. شهروندان ثروتمند باج گرفته می شوند. داستان های راهبه هایی وجود دارد که در خیابان ها برای فروش عرضه می شوند. پاپ موفق می شود در آنجا که در آنجا پناه می گیرد ، به یک زندان زندانی برسد ، زندانی به اسم همه ، تا آخرین ارتش امپراتوری از این شهر خارج شود. 

این وقایع خشونت آمیز معاهده کامباری را ، که در سال 1529 به امضاء رسیده و به عنوان "صلح خانمها" شناخته می شود ، موجب می شود ، زیرا شرایط آن بین مادر فرانسیس و یکی از عمه های چارلز مذاکره می شود. این امر امتیازات فرانسیس در مادرید را تأیید می کند ، با این تفاوت که اکنون چارلز ادعای خود را به عهد اصلی بورگوندی (تنها بخش کوچکی از میراث بورگوندی خود) لغو می کند. 









چارلز در مقابل فرانسیس: 1547-1547 

چارلز ضمن مقابله با دشمنی فرانسه ، نگرانی های عمده دیگری را که توسط رقیب خود مشترک نیست - تجاوز به ترک ها (در مرز شرقی امپراتوری و در دریای مدیترانه) و ناآرامی پروتستان که در آلمان آشفتگی ایجاد می کند. 

در سال 1529 (سال پیمان بین چارلز و فرانسیس) ترک ها وین و دزدان دریایی بارباروسا راکه با اتحاد با سلطان ترک همکاری می کردند ، در محاصره خود قرار دادند و خود را در الجزایر مستقر کردند. در سال 1530 چارلز وقت می یابد تا خود را به طور رسمی از امپراتور تاج در بولونیا تاج گذاری کند. سپس وی برای مذاکره با پروتستان ها در آگسبورگ عجله به شمال کرد.در سال 1531 ، شاهزاده های پروتستان در مخالفت با چارلز ، اتحادیه اشكالكالدن را تشکیل می دهند. 











در این شرایط ، هر دلیلی وجود دارد که دو پادشاه پیشرو اروپایی ، هر دو کاتولیک رومی ، در کنار یکدیگر بایستند. اما فرانسیس نمی تواند شکست ضمنی در پیمان کامباری را بپذیرد. وی اکنون با مذاکره با پروتستان ها و حتی مسلمانان برای اتحاد علیه امپراتوری هابسبورگ ، نظر معاصر را تکان می دهد. 

فرانسیس دو بار بیشتر علیه چارلز ، در سالهای 8-1536 و 1542-4 به جنگ می رود.سرنوشت نیس در سال 1543 نتایج تلخ و غیرممکن این رقابت سلطنتی را خیلی خوب نشان می دهد. متحد مسلمان فرانسیس در محاصره نیس (در مجتمع ساووی ، که بخشی از امپراتوری است)بارباروسا است . دزدان دریایی مشهور ، که اکنون یک دریادار ترکیه است ، 2500 مسیحی را به اسارت می برد. 









میراث فرانسیس اول: 1547 

اگرچه بازنده در مبارزات طولانی با چارلز پنجم ، فرانسیس اول از بسیاری جهات نشان خود را روی فرانسه می گذارد. همانطور که در همان دوره انگلیس و اسپانیا ، اقتدار سلطنتی در زمان سلطنت وی با یک دولت متمرکز متمرکز تقویت می شود. و شکوه سلطنتی در هنر و معماری منعکس می شود. فرانسیس بیش از هر کس سلطنت دارد ، که رنسانس را به فرانسه می آورد. 

لئوناردو داوینچی بزرگترین هنرمندی است که در دربار فرانسیس اول جلب کرده است ، اما او تنها یکی از بسیاری است. و این هنرمندان به جای قلعه های سلطنتی یا خانه های شکار ، ساختمانهایی را که امروزه کاخ هستند آراسته می کنند. 











مرکز زندگی دربار فرانسه ، Fontainebleau است ، یک کلبه شکار سلطنتی تقریباً توسط فرانسیس اول از سال 1527 بازسازی شده است. در اینجا او هنرمندان ایتالیایی Rosso Fiorentino (در سال 1530) و Primaticcio (در 1532) را که با هم یک سبک فرانسوی از نقاشی شیوه گرایانه ایجاد می کنند ، می آورد.معروف به مکتب فونتینبلو است. آنها در سال 1540 توسط طلافروش و مجسمه ساز بنووتو سلوینی به وی پیوستند ، که ویولن معروف نمک طلایی در Fontainebleau ساخته شده است. فرانسیس پیشتر Chambord را از سال 1519 بازسازی کرده است - به نام قلعه ای در لیر ، به سبک کاخ. در 1546 او قلعه سلطنتی قدیمی پاریس ، لوور را به کاخ دیگری تبدیل کرد.فرانسه بعداً وطن سلطنت مطلق است . در فرانسیس اول ، پیش زمینه ای از موضوع وجود دارد. 









پلاکاردها ، والدنسها و آردانتهای بابونه: 471-1534 

در چند سال آخر سلطنت فرانسیس اول ، آزار و اذیت پروتستان ها در فرانسه كاتولیك بیشتر می شود. درگیری مذهبی برای اولین بار در فرانسه با به اصطلاح "امور مربوط به پلاکارد" در سال 1534 هنگامی که پروتستان های تندرو با ژست غیر منطقی و ناعادلانه افراط می کنند ، به یک مسئله برجسته در فرانسه تبدیل شد. 

در طول شب 17 اکتبر خیابان های پاریس و سایر شهرها به طور پنهانی با پوسترهایی که مضحک شدن قداست توده ها را پوشانده اند ، اندود شده اند. یکی حتی صبح روز بعد در درب اتاق خواب که در آن فرانسیس اول در Amboise خوابیده است پیدا شده است. 











طی چند ماه آینده جمع شدن پرانرژی پروتستان ها اتفاق می افتد. پیش از آنکه سیاست کمرنگ مذهبی شود ، بیست و سه نفر در معرض خطر سوزانده می شوند. فرانسیس به دوستی شاهزاده های لوتری آلمان احتیاج دارد. 

در دهه 1540 بازگشت به شدت مذهبی وجود دارد. بخشی از این انتشارات در سال 1541 از نسخه فرانسوی کالوین در مؤسسات لاتین ، که در آن او به طور خلاصه الهیات پروتستان خود را بیان می کند ، خواسته می شود. کتاب او در سال 1544 سوخته است و شهادت پروتستان ها از سر گرفته می شود - هرچند که هنوز به تعداد دراماتیک نرسیده است. در سال 1555 ژان کرسپین رنج و رنج آنها را در کتاب شهدای خود ، معادل حجم تأثیرگذار فاکس در انگلستان ثبت می کند. 









بزرگترین عصبانیت دهه 1540 ، قتل عام والدنس ها ، نمی تواند به طور مستقیم در مورد فرانسیس یا سیاست دولت مقصر باشد. مقامات محلی در پرووانس برای توجیه آزار و اذیت ، عمداً شاه را گمراه می کنند. والدنس ، فرقه قرون وسطایی که توسط ایده آل های اصلاحات جلب شده است ، عقیده ای نزدیک به کالوین ایجاد می کند . در سال 1545 روستاهای آنها سوخته و حدود 3000 مرد ، زن و کودک قتل عام می شوند. 

سیاست مذهبی در زمان سلطنت پسر فرانسیس ، هنری دوم سختگیرتر می شود. یک دادگاه ویژه (اتاق چمن ، "اتاق آتش سوز") در سال 1547 در پاریس به منظور تلاش برای بدخیمان راه اندازی شده است. اصلاحات فرانسه در صدد به دست آوردن شخصیت منحصر به فرد شدید و سیاسی است. 









اصلاحات در فرانسه: 1559-1572 

فرانسه تحت تأثیر اصلاحات به شکلی و تا حدی متفاوت از هر کشور دیگر است. دلیل این امر این است که جامعه از بالا به پایین بر سر مسئله تقسیم می شود؛ و طرفین آنقدر متعادل هستند که یک جنگ داخلی که عمدتاً بر اساس مذهب است ، چهار دهه ادامه دارد. 

در نیمه اول قرن شانزدهم ، ایمان اصلاح شده در بین مردم عادی فرانسه گسترش یافت ، که توسط کشیشان مبلغ آموزش دیده در ژنو تشویق شده بودند. پروتستان ها ، که در فرانسه به عنوان هوگوئوتها شناخته می شوند ، به اندازه کافی اطمینان دارند که در سال 1559 یک سندی را در پاریس ترتیب دهند. 











در این زمان اشراف قدرتمندی در اردوگاه پروتستان وجود دارند ، که در میان آنها حتی اعضای سلسله بزرگ بوربون - شاخه ای از خانواده سلطنتی ، با تبار دور از لوئیس IX وجود دارد.دشمنان آنها خاندان گیز هستند ، که با شور و اشتیاق نسبت به اهداف کاتولیک متعهد هستند.جنگهای مذهبی فرانسه در قرن شانزدهم نیز کشمکش بین این اردوگاه های رقیب است. 

در سال 1559 ، سال سینود پروتستان در پاریس ، هنری دوم درگذشت (وی در یک تورنمنت به صورت ژوست کشته می شود). تا سه دهه دیگر ، تاج و تخت فرانسه توسط سه پسرش اشغال شده است. اما دو مورد اول در دوران نوجوانی خود به ارث می برند. قدرت واقعی مربوط به خانواده Guise و همسر بیوه هنری ، کاترین دو میدیسیس است. 









در ابتدا ، در سال 1559 ، گیزها دست بالایی دارند. پادشاه جوان ، فرانسیس دوم ، با ماری ملکه اسکاتلندی ازدواج کرده است - که مادر وی گایز است. اما فرانسیس در سال 1560 درگذشت. با الحاق پسر دومش ، چارلز IX ، كاترین دو میدیسس دوباره فرمانده می شود. 

در حالی که جنگ پراکنده در فرانسه بین نیروهای کاتولیک و پروتستان ادامه دارد ، نگرانی اصلی کاترین حفظ تعادل قدرت است که خانواده وی را بر تخت سلطنت نگه می دارد. برای این منظور ، او ازدواج خود را بین دخترش ، مارگارت و هنری ناوار - عضو پیشرو در خانواده بوربن ترتیب می دهد . این عروسی در سال 1572 انجام می شود. طی یک هفته با ظلم های روز سنت بارتولوموی دنبال می شود. 









از یک قتل عام تا یک توده: 1572-1594 

بسیاری از اشراف Huguenot فرانسه در آگوست 1572 برای عروسی شاهزاده خانم مارگارت و هنری ناوار در پاریس هستند. چهار روز پس از این مراسم ، ترور بر روی یک پروتستان پیشرو ، دریاسالار کولیینی انجام شده است. این احتمالاً توسط سلطان ، كاترین دو میدیسیس ، به همراه خانواده گویس برنامه ریزی شده است. اما دریاسالار فقط زخمی شده است. 

طرح درهم پیچیده ، کاترین را به واکنش بیش از حد وادار می کند. او دستور قتل عام همه هوگوئوتها در پاریس را صادر می کند. این کشتار قبل از طلوع آفتاب در 24 اوت ، روز سنت بارتولوموی آغاز می شود. خانواده ها قصاص شده اند. شامگاه 25 اوت دولت متوقف شد ، اما اوباش اکنون از کنترل خارج شده است. 











سایر شهرها از این پرونده پیروی می کنند. تخمین های کشته شدگان متفاوت است و احتمالاً بین 10،000 تا 15،000 هوگوین کشته شده اند. داماد ، هنری ناوار ، نجات یافته است - اما او مجبور است خود را کاتولیک اعلام کند. 

بیش از سه سال قبل از فرار هنری از دربار فرانسه ، ایمان پروتستان خود را از سر می گیرد و آرمان هوگوین را در برابر لیگ کاتولیک به سرپرستی خانواده گیز هدایت می کند. در حال حاضر سهام به میزان قابل توجهی افزایش یافته است. پسر دوم کاترین ، چارلز IX ، در سال 1574 درگذشت. پسر سوم او ، به عنوان هنری سوم ، جانشین او شد. او بی فرزند است و در سال 1584 تنها برادر باقیمانده اش می میرد. هنری پروتستان ناوار اکنون وارث فرضیه عرش فرانسه است. 









چند سال اخیر سلسله والوئیه چیزهای ملودرام است. هنری سوم در سال 1588 اتحاد خود را با جناح کاتولیک شکست و دو عضو برجسته خانواده گیز را ترور کرد. وی سپس با هنری ناوار به نیروهای پیوست. اما پادشاه خود را در سال 1589 ترور کرد. در بستر مرگ او پسر عموی پروتستان و بسیار دور خود را به عنوان جانشین خود نامگذاری می کند - بنابراین سلسله بوربون را به تخت فرانسه می رساند. 

برای تسخیر پادشاهی خود چندین سال به هنری ناوار ، اکنون هنری چهارم ، طول می کشد.پاریس ، که کاملاً کاتولیک و کاملاً از آن دفاع می کند ، مانع اصلی وی است. این تنها در سال 1594 پس از او كه خود را كاتولیك اعلام كرد - این بار برای او خوب است. 









شاید خوب باشد که هنری چهارم هرگز اظهارات مشهوری را که در این زمینه به او نسبت داده نشده است ( پاریس به معنای توده ای است ، پاریس ارزش توده ای دارد) ، اما احساسات به تاریخ صادق است. جنگهای مذهبی طولانی فرانسه با مصلحت ساده ساختن دین روشن می شوند. 

سازش باعث می شود هنری از نظر اخلاقی موظف به تحمل دینی شود. نسخه او از نانت ، که در سال 1598 به امضا رسیده است ، به هوگوتین ها حقوق کاملی مدنی ، آزادی عبادت (در محدودیت های خاص) و مکانهای مختلف توافق شده ای را می بخشد که می توانند از آنها حمایت کنند. این امتیازات توسط اکثریت کاتولیک مورد خشونت قرار گرفته است. آنها به طور مداوم از بین می روند ، تا اینکه سرانجام دستورالعمل نانت در سال 1685 ابطال شود . 









هنری چهارم: 1589-1610 

هنری چهارم پس از پیروزی پادشاهی خود در 9 سال جنگ مداوم ، دوازده سال از صلح بسیار پربار را به فرانسه آورد. منابع مالی ایالت بطور واضح وضع شده ، صنعت و تجارت مورد تشویق قرار می گیرند (یک طرح بلندپروازانه برای شبکه ای از آبراههای درون شهری شامل آغاز کانال باریان ) و ارتش تقویت می شود. در سیاست خارجی خود ، هنری همان رویکرد سازشگرانه را اتخاذ می کند که با جناح های مذهبی تلخ مخالف فرانسه. هدف وی دستیابی به صلح در مرزهای فرانسه است. برای این منظور او به مذاکره در مورد آتش بس دوازده سالهبین اسپانیا و استانهای متحد در 1609 کمک می کند. 











برخلاف این اصل ، هنری تصمیم می گیرد در سال 1610 در اختلاف نظر درباره وراث میراث جلیچ ، نزدیک به مرز حساس بین استانهای متحد و هلند اسپانیا مداخله کند. رودولف دوم ، امپراتور هابسبورگ در حال به دست گرفتن این مجتمع است و هنری چهارم قصد دارد علیه او راهپیمایی کند ، هنگامی که هنری توسط فرانسوا راویلاک (یک کاتولیک در انگیزه های دقیق وی در خیابان پاریس) در خیابان پاریس ترور شد. 

هنری یکی از محبوب ترین پادشاهان فرانسه است. چهار سال پس از مرگ وی ، مجسمه ای برنز از اسب سوار بر روی پونت نوف - مشهورترین پل پاریس ، ساخته شده است که در زمان سلطنت هنری در سال 1604 (و علی رغم نام آن) کهن ترین شهر است. 

وراثت مورد مناقشه: 1328 

در سال 1325 فرانسه بدون شک قلب اروپا است. یک پاپ فرانسوی ساکن آوینیون است .پادشاه فرانسوی ، چارلز چهارم ، از نیاکان کاپیتی خود قلمرویی را به ارث برده است که از ابتدای آغاز پیرامون پاریس ، از نظر اندازه ، ثروت و نفوذ به طور پیوسته رشد کرده است.پادشاهی از هر کشور رقیب در اروپا جمعیت بیشتری دارد (حدود 15 میلیون نفر). پاریس مرکز فکری این قاره است. 

سه سال بعد ، این ثبات به شدت با مرگ زود هنگام پادشاه تهدید می شود. 











وقتی چارلز چهارم درگذشت ، در سی و چهار سالگی در سال 1328 ، سه بار ازدواج کرده است ، اما فرزندی ندارد. از زمان مرگ هیو کاپت در سال 996 ، همیشه یک پسر (یا بسیار گاه برادر) به ارث رسیده است که تاج فرانسه را به ارث می برد. در نسل حاضر الگوی شکسته شده است. چارلز چهارم جانشین دو برادر بزرگتر (لوئیس ایکس و فیلیپ پنجم) شد ، و او دو دختر را ترک می کند - یکی از آنها بعد از مرگ متولد می شود. 

ادعای دختر بزرگتر چارلز به دلایل جنسی وی رد می شود ، حتی اگر قانون سالیک هنوز به طور رسمی در سیستم فرانسه تصریح نشده است. مجالس بزرگی از بزرگان فئودال تصمیم می گیرند چه کسی وارث قانونی باشد. 









نزدیکترین اقوام مرد چارلز چهارم برادرزاده وی ادوارد ، پسر خواهر چارلز ایزابلا است .اعتراض منطقی خاصی به ارث ادوارد وجود دارد. اگر تاج ممکن است توسط یک زن به ارث نرسد ، به نظر می رسد مغایر آن از طریق زن به ارث برسد. 

یک عامل دیگر نیز وجود دارد که تواریخ زمان نشان می دهد که یک مانع حتی قوی تر است.ادوارد اکنون ادوارد سوم ، پادشاه انگلیس است. فرانسه پادشاه انگلیسی نمی خواهد. 









در چنین شرایطی جای تعجب آور نیست که مجمع به یک رابطه دوردست تر تاج را اعطا کند.فیلیپ والوئیه تنها پسر عموی چارلز چهارم است ، اما تبار وی مرد و فرانسوی است (وی فرزند برادر کوچکتر پدر چارلز ، فیلیپ چهارم است). 

شاهزاده ولیو در اردیبهشت 1328 با عنوان فیلیپ ششم در Reims پادشاه شد و خط جدید (هرچند از نزدیک با هم) را در تخت فرانسه آغاز کرد. اولین سلطنت سلسله دشوار است. این شامل فاجعه انسانی و اقتصادی مرگ سیاه است . و جانشینی مورد اختلاف ، منازعه طولانی را که به جنگ صد سال شناخته می شود ، کشانده است. 









دو پادشاه جوانمردی: 1328-1364 

سلطنت دو پادشاه اول والوسی ، فیلیپ ششم و جان دوم ، دوران پر دردسری در فرانسه است. این تا حدودی ناشی از موفقیت های اولیه انگلیسی در جنگ صد سال است . این به نوبه خود تا حد زیادی ناشی از پادشاهان فرانسوی است که از نظر جوانمردی شاهد جنگ و امور بین الملل هستند - رمز افتخار شوالیه قرون وسطایی در اسلحه. 

در کریسی در سال 1346 فیلیپ ششم حمله به ارتش انگلیسی را که پس از یک اقدام مختصر غارت ، از فرانسه خارج شد ، آغاز کرد. اتهام سواره نظام قدیمی و بصری چشمگیر در برابر کمانداران انگلیسی بیشتر عابر پیاده منجر به خسارات فاجعه بار فرانسه می شود. یک شکست حتی مهمتر از ده سال بعد در Poitiers ، تحت رهبری جان دوم رخ داده است. 











نبرد Poitiers در طول سه روز برگزار می شود - یک آخر هفته طولانی به تعبیر مدرن ، از شنبه تا دوشنبه در سپتامبر 1356. یکشنبه یک آتش بس است ، که توسط میراث پاپی بین دو طرف واسطه می شود. روز استراحت ، بار دیگر ، تضاد بین دیدگاه آماتور فرانسه از جنگ و حرفه ای بودن جدید انگلیسی را نشان می دهد. 

شوالیه های فرانسوی روزهای تعطیل خود را به عنوان یک روز تعطیل ، غذا خوردن ، آشامیدن ، معاشرت ، آرامش با خود می نگرند. در همین حال انگلیسی ها و متحدین گاسون آنها مشغول حفر سنگرها و ساختن نرده ها هستند. هدف ، همانطور که در کریسی وجود دارد ، این است که از موضع دفاعی بجنگید. 









نبرد نهایی اوایل صبح دوشنبه آغاز می شود. با ترکیبی از کمینها ، تگرگهای پیکان و اتهامات سواره نظام ناگهانی ، سرخپوشان ، انگلیسی ها و گاسکونها پیشتاز ارتش فرانسه را بهم می ریزند.سرنگونی که به دستور خود پادشاه انجام می شود با عزم جدی می جنگد. جان دوم به خاطر شجاعت شخصی خود به شهرت رسید. اما تا نیمه بعد از ظهر ارتش او غرق است ، و او زندانی به دست انگلیسی است. 

این آغاز چهار سال اسارت سلطنتی است ، ابتدا در بوردو و سپس در کاخ ساوی در لندن. پس از مذاکرات بسیار ، باج عظیم سه میلیون تاج طلا در سال 1360 به توافق رسیده است. مالیات مورد نیاز برای جمع آوری این مبلغ بار دیگری در فرانسه است که خیلی زود پس از مرگ سیاه. 









جان دوم در دسامبر سال 1360 آزاد می شود و به پاریس باز می گردد. در حالی که باج دادن مطرح می شود ، دو پسرش توسط انگلیسی ها گروگان گرفته می شوند. در سال 1363 یکی از آنها فرار کرد. در یک ژست نهایی از جوانمردی قرون وسطایی ، جان دوم با بازگشت به لندن برای این رفتار نامحسوس کفاره می کند. در ژانویه سال 1364 او خود را به اسارت در کاخ ساووی تسلیم می کند. او سه ماه بعد در آنجا می میرد. 

دو نسل اول والوئوس بر کاهش اعتبار و قدرت فرانسه رهبری کردند. فرزند جان دوم ، در دوران اسارت پدر خود و به طبیعت بیشتر از طوفان جوان ، عصبانی است ، این نزول را در دوران سلطنت خود به عنوان چارلز پنجم برمی گرداند. 









چارلز پنجم و ریمز: 1364-1380 

چارلز پنجم به عنوان چارلز حکیم شناخته می شود ، عنوانی که به واسط stat کارنامه هنری خود به دست می آورد و به واسطه عشق به یادگیری. او در واقع دوست محقق و جمع آور پرشور کتاب ها است و یک کتابخانه سلطنتی چشمگیر را در یک برج در لوور بنا می کند. اما او همچنین فرانسه سلطنتی را بنا کرد و به جای درگیری مستقیم ، سرزمینها را با جذب بیمار بهبود می یابد. در جایی که پدربزرگ و پدرش تمایل دارند که وارد جنگ شوند ، چارلز دیپلماسی را ترجیح می دهد. 

در مرکز برنامه او یک سیاست مداوم برای تقویت قدرت با تأکید بر ماهیت الهی پادشاهی است. 











زن و مرد قرون وسطایی مستعد این ایده هستند که الوهیت پادشاهی را احاطه کرده است. چارلز با تأکید بر مسح خود هنگام تاجگذاری در ریمز ، این موضوع را تقویت می کند. یک جادوی خاص در روغن استفاده شده در این مراسم فرانسه وجود دارد که به لطف معجزه Sainte Ampoule یا Ampulla مقدس است. این کشتی به همراه روغن مقدسی که در آن موجود است ، ظاهراً توسط کبوتر روح القدس برای تعمید کلوویس در ریمز در 496 از بهشت آورده شد. 

تأکید چارلز پنجم بر طبیعت منحصر به فرد این مراسم در ریمز باعث تقویت وضعیت وی می شود. بعداً این مسئله از اهمیت بسزایی در حل بحران اثبات شده فرانسه در زمان سلطنت پسرش و نوه اش برخوردار است. 









چارلز ششم: 1380-1422 

سلطنت طولانی مدت چارلز ششم فاجعه ای را به فرانسه می رساند. در طی هشت سال اول ، پادشاه جزئی است. قدرت به عموی خود ، دوک بورگوندی ، خطرناک می شود. در طول 30 سال گذشته ، از سال 1392 ، پادشاه از نظر روحی دچار انحراف شده است - بر خلاف پدرش ( شارل خردمند ) نام او را چارلز دیوانه آورد. 

چارلز بزرگ ، درگذشت در سال 1380 ، قلمرو را به سه برادر خود در دوران اقلیت پسرش واگذار می کند. از این سه دوبله یکی (لوئیس آنجو) عمدتاً به ادعاهای وی درباره پادشاهی آنجوینناپل مربوط می شود . دیگری ، جان بری ، در سیاست نقش دارد ، اما بیشتر اوقات خود را به مجموعه معروف خود اختصاص می دهد. این زمینه برای جوانترین (فیلیپ بورگوندی) باز است. 











فیلیپ بولد ، دوک بورگوندی از سال 1364 ، همچنین وارث طریق همسرش به سرزمین ثروتمند اما شورشی فلاندر است . او چارلز ششم جوان را متقاعد كرد كه در سرکوب شهرهاي فلانيش ، کمپيني را انجام دهد ، وظيفه اي که در سال 1382 به دست آورد در روزوزه به دست آورد. ارتش فرانسه است اما مزيت اين پيروزي به بورگوارد منتقل مي شود . در این تضاد ، بذر دردسرهای آینده بسیار زیاد است. 

فیلیپ بولد تا زمان چارلز ششم قدرت در دست خود را در سال 1388 بازی می کند. پادشاه جوان با مهارت و موفقیت حکمرانی می کند ، اما تنها به مدت چهار سال. در سال 1392 او حمله ای به جنون خشن دارد ، از نوعی که بقیه عمر خود را عود می کند. 









فیلیپ بولد کنترل مجدد را آسان می کند. وی ، دوازده سال ، تا حد زیادی به نفع خودش حکومت می کند. اما مرگ وی در سال 1404 به دنبال یک رقابت تلخ ، منجر به جنگ داخلی می شود ، که فرانسه را برای سه دهه فلج می کند. 

دو نجیب بزرگ که برای قدرت می جنگند پسر عموی هستند - لوئیس ، دوک اورلیان ، برادر کوچکتر پادشاه دیوانه و جان بی باک که پدر خود را به عنوان دوک بورگوندی موفق کرده است.در سال 1407 دوک Orléans در یک خیابان پاریس توسط مبهوتان جان بی باک به قتل می رسد. نتیجه جنگ داخلی بین بورگوندی ها و پارتیزان های دوک قاتل است. 









هواداران اورلئان به عنوان Armagnacs شناخته می شوند ، که با شمارش Armagnac (پسر او با دختر دوک قاتل Orléans ازدواج کرده است) هدایت می شوند. با یک قدرت جنگی سوم در صحنه ، اوضاع بسیار پیچیده است. 

در سال 1415 یک پادشاه جدید در تخت انگلیسی ، هنری پنجم ، خصومت ها علیه فرانسوی ها را تشدید کرد. جنگ صد سال در سالهای اخیر با سرعت و سرعتی ادامه داشته است. اما ورود هنری پنجم به شخصه به خور خور ، در اوت سال 1415 ، فرار از نزاع فرانسه با یک چالش شدید و فوری مواجه می شود. 









جنگ داخلی: 1407-1435 

آرایه فرانسوی Knightood که در سال 1415 توسط هنری پنجم در Agincourtشکست خورد ، نمایانگر نیمی از قدرت فرانسه است. این تنها شرط Armagnac است.John The Fearless of Burgundy بازی مهیج و مضاعف را انجام می دهد ، و با انگلیسی ها و آرمناگس ها مذاکره می کند. 

پس از آنکه هنری پنجم روون را در سال 1419 گرفت ، به نظر می رسد ممکن است این دو جناح فرانسه علیه تهدید انگلیس متحد شوند. اما این امید هنگامی از بین می رود که جان بی باک ، با ملاقات با سران آرمناگ برای مذاکره ، در سال 1419 در حضور دافین 16 ساله ، آینده چارلز هفتم ، به قتل می رسد. 











تا این زمان پادشاه دیوانه و وارث او در جبهه های مخالف مبارزه قرار دارند. ملکه چارلز ششم ، ایزابلا از بایرن ، شوهر ناتوان خود را به اردوگاه بورگوندیان آورده است. از سال 1418 آنها پاریس را کنترل می کنند ، پس از یک قیام در شهر ، Armagnac ها را بیرون می کشند.داوفین ، پسر چارلز ششم و ایزابلا ، با Armagnacs به بورژ فرار می کند و در آنجا اعلام می کند که وی سلطنت فرانسه است. 

این افتخار توخالی توسط پیمان ترویس مورد تمسخر قرار می گیرد که در سال 1420 بین ایزابلا و متحد بورگوندی او (دوک جدید ، فیلیپ خوب) از یک طرف و هنری پنجم انگلستان از طرف دیگر به توافق رسیده اند. 









در Troyes ایزابلا پسر خود ، dauphin را نادیده گرفت. درعوض او خواهرش کاترین را به هنری پنجم به عنوان عروس و وراثت تاج فرانسه ارائه می دهد. توافق شده است كه هنری با مرگ پدر دیوانه كاترین ، چارلز ششم ، پادشاه فرانسه شود. 

به زودی وقایع مسخره ای از این ارتباط بدبینانه ایجاد می کنند. این ازدواج در ژوئن سال 1420 انجام می شود. پسری ، هنری ششم آینده ، در دسامبر 1421 به دنیا می آید. هنری پنجم در آگوست 1422 در فرانسه کار می کند. داماد وی هفت هفته بعد می میرد. طبق شرایط این پیمان ، یک نوزاد ده ماهه انگلیسی پادشاه فرانسه می شود. 









پادشاه بورژس: 1422-1437 

در همین حال ، داوفین ، پادشاه حق با تبار ، خود را چارلز هفتم فرانسه اعلام می کند. اما او در جنوب لیر محدود است و پاریس در دست دشمنانش (انگلیسی و بورگوندیان در اتحاد) قرار دارد.چارلز با تمسخر به عنوان پادشاه بورژ شناخته می شود ، جایی که دربار خود را حفظ می کند. 

پس از تحول چشمگیر در سال 1429 ، بن بست سیاسی و جنگ ناپایدار وجود دارد. برای شش ماه است که انگلیسی ها Orléans را محاصره کرده اند ، شهری مهم در Loire که مسیر جنوب را به سمت بورژ فرمان می دهد. در ماه آوریل ، یک نیرو فرانسوی برای بالا بردن محاصره وارد می شود. از این رو غیر معمول است که توسط یک دختر دهقان جوان ، جوآن قوس هدایت می شود . 











با الهام از جوآن ، فرانسوی ها انگلیسی های شمال را از اورلان رانده اند. بالا بردن محاصره نقطه عطف جنگ طولانی است. جوآن چارلز هفتم را به سمت ریمز سوق می دهد ، جایی که تقدیس وی در سال 1429 او را برای اولین بار بیعت بی طرف مردم فرانسه به ارمغان می آورد. حتی درگذشت جوآن به دست انگلیسی ، در سال 1431 ، هیچ کاری برای جلوگیری از افزایش شوق و موفقیت ملی ندارد. 

دوک بورگوندی ، فیلیپ خوب ، هنگامی که با چارلز هفتم در سال 1435 در Arras صلح برقرار می کند ، این روند را تصدیق می کند. این پیمان جنگ داخلی را پایان می دهد. در سال 1437 پادشاه وارد پاریس ، اکنون بار دیگر پایتخت می شود. پادشاهی فرانسه تقریباً به حالت عادی برگشته است. 









سلطنت دوباره احیا شد: 1437-1461 

سلطنت چارلز هفتم ، که از سال 1422 به طرز غیرقابل پیش بینی ای شروع شد ، پس از بازگشت به پاریس در سال 1437 ، بازگشت چشمگیری را به دست آورد. در ربع قرن باقی مانده او قدرت سلطنت فرانسه را بسیار تقویت می کند. 

او درآمد پادشاهی را بهبود می بخشد. مالیات ها ، که به طور فزاینده ای با تصویب شورای پادشاه تعیین می شوند ، به عنوان عوارض دائمی پذیرفته می شوند. پیش از این ، آنها پرداخت های ویژه ای بودند که از طرف دارایی های عمومی برای رفع بحران خاص در امور مالی سلطنتی اعطا می شد. یک نتیجه از این تغییر این است که عموم ملک ها کمتر با هم ملاقات می کنند و به این ترتیب به تدریج قدرت خود را از دست می دهند. 











در جبهه کلیسایی ، آزادی پادشاه فرانسه توسط مجمع روحانیون فرانسوی در بورژ در سال 1438 بسیار بهبود یافته است. آنها سیاستی را اعلام می کنند ، که بلافاصله توسط پادشاه به عنوان یک " تحریم عملی " به تصویب رسید ، که قدرت پاپ را برای بالا بردن محدود می کند. پول و یا قرار ملاقاتهای کلیسایی در قلمرو فرانسه. 

مجازات عملی بورژ گامی مهم در پیشرفت گالیكانیسم ، عقاید سیاسی است كه دلهره كلیسای فرانسه را تأیید می كند (هرچند كه در واقع مبادله پاپ برای مداخلات سلطنتی). 









در مسائل نظامی ، چارلز هفتم دو ابتکار مهم را در پیش گرفته است. او اولین ارتش حرفه ای دائم فرانسه را تأسیس می کند ، با سواره نظام هایی که از اشراف و پیاده نظام از بقیه مردم گرفته شده است. و او سرمایه گذاری زیادی در سلاح جدید که تازه شروع به تولید آن کرده است در میدان جنگ - توپخانه . 

اسلحه های چارلز در پیروزی هایی که از اول نرماندی انگلیسی و سپس آکیتن بازی می شود نقش دارند. نبردهای فورمینگ در سال 1450 و کاستیلون در 1453 آخرین دو درگیری مهم جنگ صد ساله است ، هرچند که این درگیری طولانی به طور رسمی برای دو دهه دیگر ادامه می یابد.









حتی در تجارت پیشرفت خوبی وجود دارد ، با پیشرفت زیادی در تجارت فرانسه - همانطور که در حرفه فوق العاده یک بازرگان Bourges ، ژاک کوور مشاهده می شود . 

با پایان سلطنت ، در سال 1461 ، پادشاه فرانسه تقریباً تقریباً تمام منطقه وسیعی را که زمانی توسط وصال وی در دست گرفته بود ، کنترل می کند. تنها سرزمینهایی که از استقلال مؤثر برخوردارند ، بورگوندی ، فلاندر و بریتنی هستند. بخش عمده ای از بورگوندی و فلاندر در سلطنت های بعدی از دست می روند ، اما بریتانی در سال 1491 هنگامی که وارثی در دوکدوم با نوه چارلز VII ازدواج می کند ، به چارلز VIII وصل می شود. در کل ، یک شهید بزرگ فرانسه ، جان آرک ، از چرخش وقایع در دهه های پس از مرگش به خوبی خوشحال می شود. 









لوئیس XI: 1461-1483 

گرایش به سلطنت استبدادی توسط لوئیز XI ، فرزند چارلز هفتم ادامه می یابد ، اگرچه گاه به نظر می رسد که وی کنترل اشراف طغیان یا رقیب و دشمن بزرگ خود ، چارلز بولد بورگوندی را از دست خواهد داد. 

لوئیس در رابطه دیپلماتیک در رابطه با بورگوندی ناکام است و هیچ کاری نمی کند تا وراث بورگوندی ، دختر چارلز بولد ، با پسر خود ، دافین فرانسوی ازدواج کند. در عوض ، او باهابسبورگ ازدواج می کند و بیشتر مناطق وسیع بورگوندی به فرانسه گم می شود. 











اما دیپلماسی وقتی که لوئی جنگ صد ساله را به نتیجه نهایی خود در سال 1475 می رساند ، هزینه می کند. 

لوئیس گام های فعالی برای بهبود تجارت و تجارت پادشاهی خود بر می دارد ، همانطور که وقتی سنت بزرگی از نمایشگاه های لیون را با اعطای امتیاز این شهر در سال 1463 شروع می کند تا سالانه چهار چنین رویداد برگزار کند. در سال بعد ، وی سیستم رسمی پستی را برای مشاغل دولتی تأسیس می کند . او یک فرزند فرانسه و قدرتمند و مرفه را به پسرش چارلز هشتم تسلیت می گوید. اما پادشاه جوان ایده های عاشقانه ای دارد که منافع فرانسه را به خطر می اندازد. 









چارلز هشتم و مبارزات انتخاباتی ایتالیا: 1494-1495 

چارلز هشتم سیزده ساله است که تاج فرانسه را در سال 1483 به ارث برد. وی در هنگام راهپیمایی در جنوب ، در سال 1494 ، بیست و چهار سال دارد تا پادشاهی را در یک سلسله مبارزات فاجعه آمیز ایتالیایی درگیر کند که منابع آن را به هیچ وجه برای هدف بعدی تخلیه نخواهد کرد. پنج دهه 

چارلز با این تصور عاشقانه گمراه می شود (با تشویق دوک میلان ، که در ایتالیا به حمایت نیاز دارد) که می تواند راهپیمایی کند تا بتواند تاج و تخت ناپل را تصاحب کند ، که او از طریق خط آنجین حق دارد. او حتی رویای یک مرحله شکوهمند دیگر را در سر می پرورانید. او تصور می کند که از ناپل دریانوردی می کند تا ترک ها را از قسطنطنیه یا بیت المقدس سوار کند. او به عنوان امپراطور جدید شرقی به ارمغان می آورد. 











چارلز هشتم در سپتامبر 1494 با سپاهی عظیم 30000 مرد از آلپ عبور کرد. آنها با آرامش از قلمرو میلان عبور می کنند و بدون شک انتظار دارند که از طریق سرزمین های توسکانی فلورانس نیز همین کار را انجام دهند. نزاع فرانسه فقط با ناپل است. 

اما اخیراً فلورانس به عنوان متحد ناپل شناخته شده است. پیرو دی مدیسی جوان با درک بحران ، از عمل معروف دیپلماسی شخصی پدرش ( بازدید وی در سال 1479 به پادشاه ناپل) تقلید می کند. بدون اطلاع دادن به نشانه ها ، دولت رسمی فلورانس ، پیرو راهی اردوگاه پادشاه فرانسه می شود. 









در این برخورد دو حاکم جوان بی تجربه ، هر دو در اوایل دهه بیست و یکم ، فرانسوی ها از معامله بهتر برخوردار هستند. چارلز هشتم تأکید می کند که تنها آنچه او می خواهد اطمینان از حسن نیت فلورانس است ، اما می افزاید: نکته قانع کننده این امر تحویل چندین قلعه مهم فرانسوی به همراه بنادر پیزا و لیورنو است. سوابق نشان می دهد که فرانسوی ها هنگام موافقت پیرو شگفت زده می شوند. 

بنابراین ، هنگامی که آنها آن را می شنوند ، امضاء کننده در فلورانس هستند. آنها اعتراض می کنند که پیرو هیچ صلاحیتی برای واگذاری این دارایی های فلورنتین ندارد ، اما خیلی دیر شده است. فرانسوی ها قبل از حرکت در جنوب ، وارد فلورانس می شوند و پیزا را اشغال می کنند (خوشحال می شوید که از شر یوغ فلورنت خلاص می شوید). 









چارلز هشتم و ارتش او در آخرین روز سال 1494 به روم می رسند. پاپ الکساندر ششم ، که نتوانست در برابر آنها مقاومت کند ، در قلعه سانت آنجلو پناه می برد. در تاریخ 22 فوریه ، فرانسویان که هنوز هم غیرممکن هستند ، وارد ناپل می شوند. دو ماه بعد ، در تاریخ 12 ماه مه ، چارلز در شهر جدید خود به عنوان پادشاه تاجگذاری می شود. 

اما او در بی تجربگی خود خط عقب نشینی خود را بی نتیجه رها کرده است. در ماه مارس ، پاپ و سایر قدرتهای اصلی ایتالیا (به جز فلورانس) لیگ ونیز را علیه متجاوز تشکیل می دهند. در هنگام عقب نشینی چارلز از شمال ، در ماه ژوئیه با یک ارتش از لیگ (که بعضاً به عنوان لیگ مقدس نیز شناخته می شود) در فورنوو روبرو می شود. نبرد سردرگم و غیرقابل تعیین است.چارلز و ارتش وی به فرار از امنیت در فرانسه می روند. 









چارلز پادگان های فرانسوی را در ناپل ترک کرده است ، اما آنها به زودی پادشاهی را دوباره بهآراگونی ها از دست می دهند. با این وجود چارلز در حال آماده سازی سفر جدیدی به ناپل است که می میرد ، در نتیجه تصادف در آمبوئز ، در سال 1498. 

این ماجراجویی ناپلیایی ، هرچند بی ثمر باشد ، به پادشاهان فرانسه طعم مبارزات انتخاباتی در ایتالیا را می بخشد. آنها به طور خلاصه بخشی از پادشاهی ناپل را در 3-1501 بازیابی می کنند. اما جاه طلبی های آنها به طور فزاینده ای بر شمال ایتالیا متمرکز می شود - که در اوایل قرن شانزدهم به یک میدان نبرد تقریباً بین المللی بین المللی تبدیل می شود.
I BUILT MY SITE FOR FREE USING